دنیا سرایی است که اصالت ندارد و مقدمه ای برای حیات جاویدان انسان است. از این رو، فرصتی برای تکامل و رشد انسان است و برای رسیدن به آن، به رنج و شادی، و باید و نباید آمیخته است تا از طریق آن، به کمال واقعی دست یابد و حیات جاویدان خویش را تضمین نماید. دین و تکلیف، یکی دیگر از ابعاد زندگی انسان است. گاه تکالیف دینی که سخت‌اند موجبات نارضایتی را فراهم می‌آورند. شناخت این بعد از زندگی می‌تواند نقش مهمی در رضامندی و تأمین شادکامی داشته باشد. به همین جهت، بخشی از متون دینی به معرفی آن پرداخته‌اند. در ادامه، به مهم ترین ویژگی‌های آن اشاره خواهیم کرد.گذشته از توحید افعالی، شادکامی در حوزه «توحید در حکم» نیز قابل بررسی است.
 
توحید در حکم، عبارت است از: یکتایی خداوند در تشریع (وضع) احکام یا همان قانون‌گذاری. از نظر قرآن، تنها خداوند متعال، حق وضع قانون و صدور دستور اجرای آن را دارد و پیروی از هر قانونی در زندگی فردی و اجتماعی بشر، بجز قانون الهی، شرک محسوب می‌شود. دلیل این که قانون گذاری، تنها حق خداست، این است که بهترین قانون گذار، کسی است که بیش از دیگران، انسان و نیازها و اصول تکامل او را بشناسد. هیچ کس جز خداوند متعال، واجد این خصوصیات به طور کامل نیست. او به دلیل این که انسان را آفریده، با همه استعدادها و نیازهای او آشناست و به این دلیل که علم مطلق است، اصول تکامل او را می‌داند. بر این اساس، قرآن کریم، خدا را با ویژگی های «بهترین حاکمان» و «حکمران‌ترین حاکمان» و «بهترین جداکنندگان» توصیف می نماید و قانون گذاری را در انحصار او می‌داند.از این رو، یکی از صفات خداوند متعال، «حاکم» است. صفت «حاکم» در لغت، اسم فاعل از ماده «حکم»، به معنای باز داشتن است و به کسی گفته می‌شود که اختلافات مردم را فیصله میدهد و مردم به سخن او گردن می نهند و بدین سان، حکم حاکم، در حقیقت مانع ستم و ستیزه می‌گردد.
 
حکم خداوند، از یک جهت، به دو قسم بخش پذیر است: تشریعی و تکوینی. حکم تشریعی، عبارت است از اوامر و نواهی خداوند سبحان که پیامبران و پیشوایان معصوم ، آن‌ها را در قالب احکام تکلیفی پنج گانه به مردم رسانده‌اند. حکم تکوینی خداوند، عبارت است از اراده و قضا و قدر الهی، که در جهان جاری است. حق قانون گذاری و امر و نهی، از آن آفریدگار و مالک مردمان است و بایسته است که احکام دیگران، به حکم خدا برگردد و بر طبق قانون خدا باشد. احادیث، ویژگی هایی را به حکم خداوند نسبت داده اند، مانند: عدالت، انصاف، خیر و حسن. بر این اساس، حکم تکوینی شادکامی را خداوند متعال صادر می‌کند که موجب پیدایش شادکامی و تنظیم قواعد و عوامل تکوینی آن می‌گردد و حکم تشریعی خداوند، برنامه دستیابی به شادکامی را مشخص می‌سازد. بنابراین، قانون خداوند متعال، تنها قانونی است که می‌توان د شادکامی اصیل را تحقق بخشد. هر قانونی جز این، بی تردید ناکام خواهد بود. نقشه راه شادکامی را باید در قوانین الهی جست. قوانین الهی، هدفی جز تأمین سعادت و شادکامی اصیل انسان را ندارند.
 
به دیگر بیان، شادکامی، برنامه و نقشه راه می‌خواهد. کسی می‌تواند برنامه ارائه کند که از ماهیت انسان و شادکامی، باخبر باشد و از هوس پاک باشد، و این کسی جز خداوند آگاه و سبحان نیست. هر آنچه از معارف فقهی، اخلاقی و اعتقادی که خداوند متعال به بشر معرفی کرده، تنها راه سعادت و شادکامی است و هر برنامه ای جز آن، به سعادت اصیل و پایدار ختم نمی‌شود. بنابر این، بشر، هنگامی می‌توان د به شادکامی دست یابد که این برنامه و نقشه راه را به درستی بشناسد و به آن عمل کند. این که فلسفه تشریع چیست، نقش مهمی در رضامندی می‌تواند داشته باشد. آشنایی با آثار و فواید دین، سختی تکلیف را از بین می برد و نشاط و شادکامی را به ارمغان می آورد. به همین جهت، بخشی از متون دینی، به معرفی فلسفه تشریع پرداخته‌اند قرآن کریم، هدف اساسی تشریع را حیات و زنده ساختن انسان معرفی نموده است. خداوند متعال پس از آن که مردم را به اطاعت از خود و فرستاده‌اش فراخوانده و از اعراض از آن باز داشته، برای دومین بار، آن را تأکید نموده و مؤمنان را به استجابت خدا و فرستاده اش در پذیرفتن دعوت پیغمبر سفارش می‌کند، و این تأکید را به وسیله بیان حقیقت امر و آن رکن واقعی که تکیه گاه این دعوت است به انجام می‌دهد و می فرماید: حقیقت امر و رکن واقعی این دعوت، چیزی است که انسان را از پرتگاه فنا و هلاکت، رهایی می‌دهد و زنده‌اش می‌کند.
 
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریف، زندگی را گران‌بهاترین متاعی میداند که یک موجود زنده برای خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آن که در ماورای زندگی، غیر از عدم و بطلان، چیز دیگری نیست، و معلوم است که این ارزش را برای زندگی به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگی انسانی به آن است، و به همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن آزادی اراده و اختیار می گریزد. انسان، به سلاحی مجهز است که زندگی معنوی او را که حقیقت وجودی اوست  تأمین می‌کند و آن سلاح انسانی، همین اراده و اختیار اوست که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص می‌کند و او را به آن یکی، سوق و از این یکی، زنهار میدهد.
 
از آن جایی که این هدایت الهی - که نوع انسانی را به سوی سعادت و خیر و منافع وجودش دلالت می‌کند - هدایتی تکوینی است و از مشخصات شیوه خلقت اوست، و محال است که نظام آفرینش در یک مورد دچار خطا و اشتباه شود، پس باید گفت که انسان، سعادت وجود خود را به طور قطع درک می‌کند، و در این درکش دچار تردید نمی‌شود، هم چنان که انواع دیگر مخلوقات، بدون این که دچار سهو و اشتباه شوند، به جبلت و فطرت خود، راهی را که به سعادت و منفعت و خیرشان منتهی می‌شود، می‌پیمایند، و اگر در جایی دچار اشتباه می‌شوند، به خاطر تأثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگری است که موجودی را از مسیر خیرات و منافعش منحرف می‌سازد و به سوی ضرر و شرش سوق می‌دهد. این معنا همان معنایی است که در قرآن کریم، روی آن پافشاری می‌کند.
ادامه دارد..
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص107-103، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394